در من دراکولای غمگینی ست



دیروز میگفتن واس ولنتاین ب کسایی که دوسشون دارید

برید ابراز علاقه کنید

من اگه بهش میگفتم ی دل سیرمیخندید بهم ومسخرم

میکرد،بعدم پیداش نمیشد

وقتی اون دختره ی عوضی رو اعصابش میره وناراحتش

میکنه،ناراحت میشم

وقتی بهش میگم زیادی لی لی ب لالاش گذاشتی،میگه

دوسش دارم دلم نمیاد دعواش کنم

سرماخورده بود،براش سوپ پختم وبردم،کلی خوشحال

شد هیچوقت حواسش نیست که چقدمواظبشم وحواسم

بهش هست امروز بهش میگم رفیق خوبی هستی گف

فدات خواهرم توهم خیلی خوبی رفیق جان

خواهرم خواهرم. خواهرم تو ذهنم اکو شد و یه چیزی

قلبمو مچاله کرد

لعنت ب این دختره نچسب که یهو سرو کلش پیدا شد

لعنت به من که دلم برا عسلی چشماش تنگ میشه زود ب

زود لعنت ب این اکیپ ب این رفاقت



داشتیم تلفنی صحبت میکردیم،میگف امروز انقد راه رفته

واس کاراش،وانقد خستس ،بعد میگه دلم بغل میخواد

بااینکه تاحالا هیچ پسریو بغل نکردم،ولی عمیقا دلم خواس

وقتی اینجور با خستگی تموم گف دلم بغل میخواد ،بغلش 

میکردم اگر پیشم میبود

ولی بهش گفتم مواظب باش تو مشهد عربا نبرنت بغلت نکنن

انقد خندیدیم



ساعت دوازده بود بهش زنگ زدم

خیلی ناراحت بودمو احتیاج داشتم با ی نفرحرف بزنم

میخواستم بهش بگم حالم گرفتس واسم آهنگ بخون وبعد

آهنگ بخونه و بعدش مسخره بازی دربیاره وخندم بگیره

اماخواب بود و با صدای خوابالو گف جانم چیشده؟ 

گفتم خواب بودی؟ ببخشید،چیزی نشده برو بخواب خدافظ


ساعت هشتو ربع زنگ زده میگه بیا ببینمت

امروز ندیدیم همو فقط تلفنی صحبت کردیم

ساعتونگاه کردم دیدم اصن وقت ندارم برم ببینمش

هی گف بیا،گفتم نمیشه میدونی ک هشتونیم باید برگردم

گف پ هیچی 

لعنت بهت که دلت تنگ میشه واسم وهی میگی 

لعنت بهت ک ب عنوان ی دختر ب چشت نمیام وهمیشه گفتی

عین رفیقای پسرت میمونم چون مرام ومعرفتم پسرونس

من هیچوقت نمیگم بهش ک واسم چقد عزیزه و چقد عسلی 

چشاش و شیطنتاش‌وخنده هاشو دوس دارم 



رفتم دیدنش ولی دلم گرف

گف شاید میم بیاد یدفه ک دیده بودت بهش گفته بودم 

دوس دختر فلانی هستی،گفتم ادم قحط بود عین رو مثال

زدی 

یجام برگش بهم گف اصن تو داداش منی

مشکلم همینه هیچ وقت ب عنوان ی دختر ب چشمش نیومدم

مگه تقصیرمنه ک واس بودن تو این جامعه لعنتی و مستقل

زندگی کردن عین مرد بار اومدم :(( همیشه عادت کردم مواظب

خودمو اطرافیانم باشم مردونه مرام خرج کنم و لوس وننر 

نباشم عین خیلی دخترا،و از لوس و با ناز رفتار کردن بدم میاد

عین خیلی ازدخترا صدقلم ارایش نکنم و لباسای ناجورنپوشم

براهمینه اکیپمون بهم میگن مثه پسرایی 

دلم میخواد از خودش ب خودش پناه ببرم و کلی گریه کنم

ولی عادت کردم دردودل نکنم برا هیچکس وناراحتیامو بریزم

توخودم عادت کردم از دلتنگی بمیرم ولی ب روی خودم نیارم

که چقد دلتنگم عادت کردم دوس داشتن رو تو نطفه خفه کنم

دوس داشتن الف هم خودآزاری ای بیش نیست 

همیشه حواسم ب همه بوده ولی هیچکی حواسش ب من نیست

الف وقتی از همه جا دلش میگیره بامن حرف میزنه

اما من نمیتونم رو هیچکدوم ازاینا حساب کنم:( 

بعضی وقتا دلم میخواد قید همه ی اطرافیانم رو بزنم و برم 

جایی که هیچکس پیدام نکنه


فک کنم داشتم خواب میدیدم که بچه هامون گفتن که

ما میدونیم ک الف رو دوسش داری

+بعضی وقتا احساس میکنم دارم ب خودم تلقین میکنم که بهش

علاقه دارم،شاید من فقط چشاش وخنده هاش رو دوس دارم ب عنوان ی رفیق ک خیلی عزیزه برام!! نمیدونم تکلیفم مشخص نیست

فقط میدونم دلم نمیخواد ازدواج کنه بااون دختره 

ازاون دختره مزخرف که همش اعصابشو خورد میکنه وخیلی هم

ترحم انگیزه واقعابدم میاد


امروز بحث مست کردن بود،گفتم فقط اون سری ک مست بودی

وزنگ زدی ب من گفتی میزنم ب سلامتی خانم بی معرفت 

که منو تنهاگذاشت رف

یادته تو خیابون منو با میم دیدی سریع زنگ زدی گفتی خودت

بودی؟ میگه اره اونجا خیلی وقت بود در ارتباط نبودیم بعدتو

رو بااون پسره دیدم،خداشاهده میخاسم بیام جلوتونو بگیرم

پسره رو بزنمش حیف با اقای فلانی بودم نمیشد بیام

میخاسم بگم لعنتی من واست مهمم و آب شدنم رو نمیبینی؟

نمیبینی چقد دلم میگیره ازاینکه حواست ب همه هس غیرازمنی

که همیشه همه جا حواسم بهت بوده.

بخدا قسم ی روز قیدهمه چیو میزنم ومیرم


خیلی وقتا حسادت کردم ب بقیه واس اینکه انقد صمیمین

با ماماناشون،انقد مامانشون حوصلشونو داره،مواظب بچش

هست خیلی وقتا دلم ی بغل مادرانه خواست،دلم خواست

مامانم موهامو شونه کنه ببافه،بغلم کنه بوسم کنه مهرو

محبت مادرانه نثارم کنه

ولی هیچکدوم اینا نثارم نشد بعضی مامانا فک میکنن 

این چیزا مختص بچگیه و بچشون بزرگ که شد احتیاجی

ب این لوس بازیا نداره 

باهمه ی این خلاهای روحی اما سلامتی همه مامانا❤

روزشون مبارک❤


اه اه پسره سیریش،یکسره پی ام‌میده انتظارداره ادم هی

گوشیش دستش باشه وجواب کزشرای اینو بده

فک کرده بچه دبیرستانیم ک با گفتن جملاتی مثه ی قول بهم

بده که مواظب خودت باشی همیشه،خر شمو بگم واای عزیزم

چشم حتما 

اگه ب خاطرابجی ف نبود عمرا اینو آدم حسابش میکردمو دوکلمه

باش حرف میزدم  

نتم مشکل داشت پی امم نرف نوشته بود خیلی بدم میاد پی امم

سین شه و ج داده نشه خب عنتر خودت بفهم بات حال نمیکنم

دیگه گورتو گم کن،بعدم ک بش میگم اولا نتم مشکل داشت

دوما من بیکارنیستم یکسره ولو باشم اینستا و ج تورو بدم

برگشته میگه خوش باشی حرف زدنم بلدنیستی

 

واقعا پسرا چی فک کردن باخودشون؟ طرف عین اسب ابی میمونه

بعد انتظار داره همه دخترا بش پا بدن 

یامثلا واس ازدواجم دنبال ی کیس خوشگلن،و ی دخترمعمولی

ببینن میگن ن این زشته و فلان 

اعتماد ب نفسشون منو کشتههههه ✋


دلم میخواد داد بزنم و ب این دوتابگم ک من الف رو دوس دارم

اصلادلم میخوادگوشیو بردارم و ب خود بیشعورش زنگ 

بزنم بگم احمق روانی منم آدمم منم دخترم چرا ب چشت

نمیام؟ منی ک همیشه حواسم بهت بوده همه جا ،منی که ازاون

دختره کودن نازک نارنجی بهت نزدیکترم ،چرااا دوسم نداری؟

چراا جلو من از عالمو ادم میگی؟؟ چرا فک نمیکنی ک من 

قلبم ترک برمیداره چرا فک نمیکنی ناراحت میشم؟؟؟

چراااا نمیفهمی من دوست دارم

چرااا نمیفهمی هر روز نبینمت دلتنگت میشم

چرااااااااااا 

دیشب برا اولین بار ک موهامو کامل دید گف چقدموهات قشنگه

گفتم میخام کوتاه کنم پسرونه بزنم،عصبی شد وخیلی جدی گفت

غلط میکنی کوتاه کنی، میزنمت بخدا



تومغازه بودم،زنگ زده میگه دارم میرم کت شلوار بگیرم 

برم خواستگاریش بالاخره 

پکر شدم دستام یخ زد وگفتم آها

گف ناراحتی؟ خوشال نشدی ازاینکه بالاخره دارم بهش 

میرسم؟ ب توام میگن رفیق؟؟ 

گفتم خوشال شدم ،خستم همین

میگه برات عکس میفرستم تیپ روز خواستگاریمو انتخاب کنی

میفهمین؟ 

حتی برنامه چیده واس سورپرایز کردنش،با مامان دختره

هماهنگ کرده، ب دختره بگن ی خواستگار دیگسو فلان

ک سورپرایز شه:))))) 

وسط خیابون ب زور خودمو کنترل کردم گریم نگیره


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها